May 2, 2004

بهار 1383

r58baran@yahoo.com

وبلاگ ؛ فصل پنجم

خيلي وقت بود كه دلم مي خواست فضاي وبلاگم را از اين حالت رسمي و تخصصي خارج كنم و كمي هم به دغدغه هاي فكري و علايق خودم بپردازم.
كمي خودماني تر و از نگاهي ديگر.
درست اوايل بهمن 1382 وقتي اولين سطرهاي وبلاگم را مي نوشتم ، هيچ وقت گمان نمي بردم وبلاگ مي تواند آنقدر جذاب باشد، آنقدر كه همه ساعات زندگي ات را پر كند ، دوستان زيادي پيدا كني ، چيزهاي زيادي بياموزي ، حتي دغدغه هاي فوق ليسانس برايت آسانتر شود.
آنوقت ايده هاي نو به سرت مي زند ، حرفهاي آخرالزماني و شروع مي كني به نوشتن ، براي چه كسي ؟ نمي داني .
اما مي نويسي ، مثل همه آن سالهاي دبيرستان ، دانشگاه و ...
مثل اوايل كه نشريه روي دستمان باد مي كرد و بعد شروع مي كرديم به نوشتن ، و در و ديوار دانشگاه پر مي شد از مثلا پوستر و تبليغات نشريه، جملات مخ زن و منگنه اي!
آره ! ايده هاي نو به سرت مي زند و تصميم مي گيري حرفي براي گفتن داشته باشي ، تا زغال را به الماس تبديل كني ، تا لحظه اي براي خودت باشي ، براي خودت و زندگي ات .
و با نگاهي شسته تر پيرامونت را ادراك كني ، نه فقط ببيني ، نه فقط بگذري.
تا تو هم جزئي از آن اقليت موثر باشي نه اكثريت منفعل .
هر چند وبلاگ حاضر هنوز با آن ايده هاي آرماني فرسنگها فاصله دارد و در مواردي هنوز هم دچار چارديواري خود سانسوريست اما مي خواهد كه آنگونه باشد، چرا كه خواستن شرط توانستن است و تفاوت زشت و زيبا قضاوتي بيش نيست .

++++++++++++++++++

No comments: