کودکی و مرگ
برای باز يافتن کودکی ام،
خدای من!
به پرتقال های گنديده پناه بردم
، به کاغذ پاره های کهنه و به لانه های خالی کبوتر
و تن ِ کوچک خود را يافتم؛ پناه موش ها در ته چاه
با سر و روی ديوانه گان.
لباس کوچک ملوانی ام
ديگر آغشته به عطر تند روغن ماهی نبود،
بوی دلگير عکس های قديمی را می داد.
غرق شده در ته چاه ، بخواب طفلکم ! بخواب!
آسوده شدی.
در مدرسه شکست خورد کودک، و در رقص ِ گل ِ سرخ ِ زخمی
مبهوت طلوع تاريک ِخود
مبهوت نو جوان بالغ درون ِ خود با سيگاری بر گوشه ی لبانش.
می توانم بشنوم صدای رودی خشک را
پر از قوطی های خالی ، با زنانی ترانه خوان در کناره اش
رودی پوشيده از اجساد گربه هايی
که خود را نيلوفر و شقايق دريايی جا می زنند
تا ماه را بفريبند! تا مهتاب را مال خود کنند!
اين جا تنها من ام، با خود ِ غرق شده ام.
اين جا تنها من ام با نسيم ِ آکنده از خزه های يخزده و سرپوش حلبی.
اين جا تنها من ام، شاهد ِ درهای بسته به رويم.
( فدريکو گارسيا لورکا/ شعر در نيويورک زاده شد اما هرگز در «شاعر در نيويورک» منتشر نشد
1 comment:
salam
mamnoon az lotfetan
shoma mitoonid bara etelaate bishtar dar morede tahsil dar India be site :http://www.iran-india-scienceedu.com
morajee farmaid.
agar etelaate morede nazaretan ra anja peida nakardid ,man dar khedmatetan hastam
movafagh bashid
Post a Comment