January 22, 2006

نيامدي ....



تصويري از بهار كشيدم نيامدي
چل جمعه انتظار كشيدم نيامدي

هر روز هر دقيقه و هر ثانيه فقط
يك قلب بي قرار كشيدم نيامدي

گفتم پياده مي آيي از كوچه هاي نور
گفتي كه نه ، سوار كشيدم نيامدي

زخمي ، شكسته و خسته ، تنها نشسته بود
مردي كه در غبار كشيدم نيامدي

گفتي كه تا به چند ستاره شماره كن
گفتم به صد شمار كشيدم نيامدي

حالا تمام آينه ها رو به بودن است
بر لوح دل حصار كشيدم نيامدي

يك جمعه نه ، دو تا ، نه ، هزار بار
اين جمعه در هزار كشيدم نيامدي

.......

1 comment:

Anonymous said...

در رفتنت سرشک شمردم به هر نفس
در کوه و دشت جار کشیدم نیامدی
گفتم به مهر و مه و باد صبح و شام
تصویری آشکار کشیدم نیامدی
در لوح دل برای همیشه برای تو
در مرکزش شیار کشیدم نیامدی
...
http://pouresmail.blogspot.com