بهار 1383
r58baran@yahoo.com
تصويري از بهار كشيدم نيامدي
چل جمعه انتظار كشيدم نيامدي
هر روز هر دقيقه و هر ثانيه فقط
يك قلب بي قرار كشيدم نيامدي
گفتم پياده مي آيي از كوچه هاي نور
گفتي كه نه ، سوار كشيدم نيامدي
در هاله هاي خيالم مي ديدمت و در
دست تو ذوالفقار كشيدم نيامدي
زخمي ، شكسته و خسته ، تنها نشسته بود
مردي كه در غبار كشيدم نيامدي
گفتي كه تا به چند ستاره شماره كن
گفتم به صد شمار كشيدم نيامدي
حالا تمام آينه ها رو به بودن است
بر لوح دل حصار كشيدم نيامدي
يك جمعه نه ، دو تا ، نه ، هزار بار
اين جمعه در هزار كشيدم نيامدي
حالا ببين گل ياسم من مرده ام دگر
از بس كه انتظار كشيدم نيامدي
صالحه زندي - زبان و ادبيات فارسي
No comments:
Post a Comment