April 12, 2004

بهار 1383
نگاهي به زندگي و آثار آنتوان چخوف




در ميان نويسندگان بزرگ داستان کوتاه چند نويسنده باوجود عمر کم تاثيرات فراواني بر اين ژانر ادبي گذاشته اند.
گي دو موپاسان 1850-1894، آنتوان چخوف 1860-1904 و ريموند کارور 1980-1939 ازجمله اين نويسندگانند.
آنتوان پاولويچ چخوف در 17 ژانويه سال 1860 در تاگازوگ ديده به جهان گشود.
تا سال 1879 که دوره دبيرستان را به اتمام رساند در شهر زادگاهش ماند، اما بعد از اندک زماني به مسکو نزد خانواده خود که قبل از او به آنجا عزيمت کرده و ساکن شده بودند، پيوست.
در مسکو به تحصيل علم طب پرداخت و در همين دوره آثاري در روزنامه ها و مجلات فکاهي منتشر کرد.
آثار اين دوره چخوف اگرچه ارزشمند نبود، اما ميداني شد براي تمرين جدي در حيطه داستان کوتاه نويسي که او را به پختگي در آن رهنمون شد.
شهرت چخوف از سال 1886 رقم خورد، يعني زماني که مجموعه داستان هاي کوتاه و طنزآميزش را به دست چاپ سپرد.
البته او تا قبل از اين از طريق روزنامه هاي فکاهي به مردم شناسانده شده بود.
کارهاي نوشتاري آنتوان چخوف تنها به داستان کوتاه محدود نشد، بلکه نوشتن درام و نمايشنامه نيز از دغدغه هاي بزرگ زندگي ادبي اش بود.
در همين سالها با هنرپيشه تئاتر اولگا کنيپر آشنا شد؛ اما اين آشنايي و ازدواج بيش از سه ، چهار سال دوام نيافت و با مرگ زودهنگام آنتوان چخوف در سال 1904 پايان يافت.

چخوف و ادبيات روسيه

ادبيات روسيه قدرت و استحکام خود را مديون چند نويسنده بزرگ است ؛ نويسندگاني چون داستايوفسکي ، تولستوي ، گوگول ، چخوف ، گورکي و... که هريک با توانايي هاي خاص خود توانسته اند هنوز هم بعد از گذشت سالها بر قله ادبيات جهان خودنمايي کنند.
اگر داستايوفسکي در داستان هايش به طرح مباحث ژرف روان شناسانه مي پردازد تا به گونه اي ناب نقطه ثقل رفتار آدميان را- که همان روان آنان است - به بديهي ترين شکل ممکن بيان کند و تولستوي با نوشتن آثاري عظيم و پرحجم جامعه و محيط پيرامون خود را با کنشهاي افراد درون آن به بررسي مي نشيند، دليلي وجود ندارد که در داستان هاي نويسنده اي مانند چخوف به طور همزمان به اين دو مقوله :

1)- کنکاش در ميان روح و روان پرسوناژهاي داستان
2 دريافت کنش و واکنشهاي اجتماعي شخصيت ها و تاثيرپذيري و تاثيرگذاري بر محيط اجتماعي پيرامون) نپردازد.
اهميت کار آنتوان پاوولويچ چخوف در برقراري تعامل ميان دو مقوله بعد روان شناسانه شخصيت ها و بعد اجتماعي آنان آشکار مي شود.
در واقع او با بياني هرچند ساده و معمول به سراغ دومبحثي مي رود که نويسندگان بزرگ هموطن او به گونه اي جداگانه و مجزا به بيان آن پرداخته اند.
چخوف مرز ميان داستان هاي داستايوفسکي و تولستوي را از ميان برداشته و به شکل گسترده تري به بيان داستان هاي خود مي پردازد.
در داستان هايي مانند «دشمنان» و «غصه» او جامعه خود را به کمک کاراکترهايي به تصوير مي کشد که کنش و واکنش آنان ، آن را ساخته و قوام بخشيده است.
اينجاست که سخن سطرهاي پيشين قابل هضم شده و رفت و برگشت نويسنده ميان درون و بيرون پرسوناژها قابل اتکا و مثال زدني مي شود.
کوتاه سخن اين که چخوف جنبه هاي سوپژکتيو و ذهني آثار داستايوفسکي را از طرفي و ابژکتيو و عين آثار تولستوي را از طرفي ديگر با هم ادغام کرده و به رويکرد جديدي از نگارش داستان مي رسد.
همان گونه که مي دانيم ، گوگول يکي از نخستين نويسندگاني است که داستان کوتاه نوشتن را بنيان گذاشته است ؛ اما بنيانگذاري يک پديده به معناي نهايت آن نيست.
اين سخن آنجا برجسته مي نمايد که سالها بعد از گوگول (خالق اثر معروف شنل) چخوف آن را به نهايت مي رساند. زبان او در بيان داستان ها و همچنين تعدد داستان هايش (تقريبا سالانه 100 تا 110 داستان کوتاه مي نوشت) بيانگر اهميت کار او در نگارش اين ژانر ادبي محسوب مي شود.
در واقع کوتاه نويسي و نگارش داستان هاي کوتاه اساس کار نويسندگي چخوف محسوب شده و او را مبدل به نويسنده اي چيره دست در اين نوع داستاني کرده است.
اين امر بدان معنا نيست که گوگول نويسنده بزرگي نبوده است ، بلکه منظور اين است که چخوف با بياني ظريف به طرح مسائل پيراموني پرداخته که به واسطه همين نوع بيان در قله ژانر داستان کوتاه قرار گرفته است.

طنز در آثار چخوف

با نگاهي به آثار چخوف مي توان دو دوره نويسندگي را در داستان هايش ديد.
در دوره اول ، وي خالق داستان هايي است که در مجلات فکاهي مي نوشته است و اصولا داستان هاي اين دوره آنچنان محکم و قوي نيست و صرفا براي خنداندن و شوخي و مطايبه و لودگي هاي معمول نوشته مي شد؛ اما در دوره دوم که آثار بعد از 26 سالگي تا پايان زندگي اش را دربرمي گيرد، اگرچه از زبان طنز در داستان هايش بهره مي گيرد، اما هيچ وقت پاي در وادي فکاهي و لودگي نمي گذارد که در دوره اول نويسندگي اش گذاشته است.
مي توان گفت او از شوخي هاي جدي (طنز) بهره مي گيرد و با زباني محکم به طرح مسائل اطرافش مي پردازد.
اگر طنز را بالاترين درجه انتقاد اجتماعي بدانيم ، بايد چخوف را بزرگترين نقاد جامعه رو به زوال روسيه تزاري به شمار آوريم.
از قديم گفته اند طنز چاقوي سلاخي يا کارد آشپزخانه نيست ، بلکه چاقوي جراحي است که هر چند مي برد، اما همواره براي ساختن و آبادکردن به کار مي رود.
با اين حال آيا چخوف را نمي توان جراح بزرگ اجتماع رو به زوال ناميد؟
اين امر زماني بديهي تر مي شود که درمي يابيم او در رشته پزشکي درس خوانده ، بنابراين آيا او ميان اين دو مبحث تعامل ايجاد نکرده است؟
رويکرد آنتوان چخوف به عنوان نويسنده اي رئاليست بيان و انعکاس وقايع محيط پيرامون است. بياني که گاه چنان شکل طنزگونه اي به خود مي گيرد که ارزشي افزون تر و قابل توجه به آن مي دهد.
اين بدان معنا نيست که نوشته او فقط و فقط براي خنده و مضحکه است ، بلکه انديشه انتقادي اي است که با طنزي پنهان و زباني که گاه مسائل معمول را به سخره مي گيرد دست به نوشتن آثاري ماندگار در ادبيات مي زند.
بيان مسائل جدي و اساسي با زبان جدي اگرچه امکان پذير مي نمايد، اما آيا تاثيرگذار نيز هست؟
بدون شک آخرين حربه داستان نويساني چون چخوف براي بيان مسائل جدي و لاينحل ، به کارگيري زباني تاثيرگذار و درعين حال همه فهم است

زبان ، شخصيت و فضاسازي در آثار چخوف

زبان چخوف در بيان قصه هايش زباني صادقانه و خالي از پيچيدگي است.
او هيچ گاه مسائل معمول زندگي را پيچيده جلوه نمي دهد، بلکه با نوشتاري صادقانه آن را در آيينه تمام نماي داستان هايش منعکس مي کند.
او هيچ گاه پيچيده سخن نمي گويد تا بر پيچيدگي هاي زندگي بيفزايد.
همان گونه که در سطرهاي پيشين گذشت ، توجه همزمان به دوبعد روان شناسي و اجتماعي شخصيت ها و به کارگيري طنز در آثار او با يک زبان اتفاق مي افتد و آن زبان ساده و بي تکلفي است که مشخصه کارهاي او به شمار مي رود.
اما تنها زبان ساده نيست که جهان داستاني او را جذاب و دوست داشتني کرده است ، بلکه شخصيت ها و فضاهايي که داستان هايش در آن شکل گرفته نيز از همان سادگي زباني او بهره مند است.
در واقع دو عنصر شخصيت پردازي و فضاسازي در داستان هايش ساده و بي تکلف است و وقايعي که از دل شخصيت ها بيرون مي ريزد و مکاني که اين اتفاقات در آن شکل مي گيرد چنان است که همان زبان ساده را براي واگويه کردن طلب مي کند.
شخصيت هاي آثار چخوف از همه قشر و همه سطح با چنان مهارتي توصيف مي شوند که انگار پيش روي خواننده در حال ايفاي نقش هستند و کتاب و نوشته و کلماتش سن نمايشي است که خواننده تماشاچي آن است.
البته روند کنش و واکنش هاي پرسوناژها چنين توصيفي را مي طلبد چرا که اصلا پيچيده نيستند و آن گونه که هستند توصيف مي شوند. دو عنصر زبان ساده و شخصيت پردازي ساده در کنار عنصر ديگري که همانا فضاسازي به دور از پيچيدگي و هياهو است را مي توان وزني براي ارزشمندي داستان هاي چخوف دانست.
بنابراين سه عنصر فضاي ساده ، زبان ساده و شخصيت ساده در تمامي آثار آنتوان پاولويچ چخوف به کرار با يکديگر در تعامل هستند تا کليتي منحصر به فرد را شکل دهند..

..

و يک حکايت ساده


مي گويند سالها پيش چند زن با اداي روشنفکرانه براي بحث در باب داستان نزد چخوف مي روند و بعد از مدتي که از بحثشان مي گذرد، آقاي نويسنده درمي يابد آنان اطلاع چنداني در مورد داستان ندارند؛ بنابراين شروع مي کند از مزه غذاهاي مختلف صحبت کردن.
مدت زماني نمي گذرد که زنان گوي سبقت را از يکديگر مي ربايند و از نحوه پختن غذا صحبت مي کنند. اين در حالي است که تا پايان درنمي يابند که سرشان را محترمانه براي کلاهي که چخوف برايشان دوخته خم کرده اند.
چخوف در داستان هايش نيز اين گونه عمل مي کند و با چنان ظرافتي خواننده را به دنبال خود مي کشاند که خواننده بعد از خواندن 2 مجموعه آثار وي تازه درمي يابد چقدر داستان خوانده است.
اين ظرافت در گفتار و نوشتار او را به يکي از بزرگترين داستان نويسان جهان تبديل کرده است.


مسعود ميرزاپور

No comments: